اهل کاشانم

روزگارم بد نیست. تکه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی. مادری دارم ، بهتر از برگ درخت. دوستانی ، بهتر از آب روان. و خدایی که در این نزدیکی است: لای این شب بوها، پای آن کاج بلند. روی آگاهی آب، روی قانون گیاه. من مسلمانم. قبله ام یک گل سرخ. جانمازم چشمه، […]

با خشونت هرگز

سخت آشفته و غمگین بودم به خودم می گفتم:  بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند،  درس ومشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند… خط کشی آوردم، درهوا چرخاندم… چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید مشق ها را […]