مهدی اخوان ثالث

قاصدک هان چه خبر آوردی؟

از کجا وز که خبر آوردی ؟

خوش خبر باشی ، اما ،‌اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست

مرا

نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک

در دل من همه کورند و کرند

دست بردار ازین در وطن خویش غریب

قاصد تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

که دروغی تو ، دروغ

که

فریبی تو. ، فریب

قاصدک 1 هان ، ولی … آخر … ای وای

راستی آیا رفتی با باد ؟

با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی

راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟

مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟

در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟

قاصدک

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می گریند

“مهدی اخوان ثالث”

مهدی اخوان ثالث

با نگاهی که شب دوش اشارت کردی به خدا بود و نبودم همه غارت کردی آشکارا نتوان گفت چه کردی و چه بود آن عبارت که تو پنهان به اشارت کردی کعبه‌ی گل همه را، کعبه‌ی دل خاصان راست کعبه سهل است، خدا را تو زیارت کردی دلم آتشکده‌ی عشق و ز غم ویران بود […]

مهدی اخوان ثالث

درین زندان، برای خود هوای دیگری دارم جهان، گو، بی صفا شو ، من صفای دیگری دارم اسیرانیم و با خوف و رجا درگیر، اما باز درین خوف و رجا من دل به جای دیگری دارم درین شهر ِ پر از جنجال و غوغایی ، از آن شادم که با خیل ِ غمش خلوتسرای دیگری […]

مهدی اخوان ثالث

از بس که ملول از دل دلمرده یِ خویشم هم خسته یِ بیگانه هم آزرده یِ خویشم این گریه یِ مستانه یِ من بی سببی نیست ابر چمن تشنه و پژمرده یِ خویشم گلبانگ ز شوق گل شاداب توان داشت من نوحه سرای گل افسرده یِ خویشم شادم که دگر دل نگراید سوی شادی تا […]