جلاد خودم
من ریزه کاری های بارانم در سرنوشتی خیس می مانم دیگر درونم یخ نمی بندی بهمن ترین ماه زمستانم! رفتی که من یخچال قطبی را در آتش دوزخ برقصانم رفتی که جای شال در سرما چشم از گناهانت بپوشانم ای چشمهای قهوه قاجاری! بیرون بزن از قعر فنجانم از آستینم نفت می ریزد کبریت روشن […]