سایه ها

شب به روی جاده نمناک سایه های ما ز ما گوئی گریزانند دور از ما در نشیب راه در غبار شوم مهتابی که می لغزد سرد و سنگین بر فراز شاخه های تاک سوی یگدیگر بنرمی پیش می رانند شب به روی جاده نمناک در سکوت خاک عطرآگین ناشکیبا گه به یکدیگر می آویزند سایه […]

زد و رفت

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت خرمن سوخته ی […]

سیب

او به تو خندید و تو نمیدانستی  این که او می داند  تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی  از پی ات تند دویدم  سیب را دست دخترکم من دیدم  غضبآلود من نگاهت کردم  بر دلت بغض دوید  بغض چشمت را دید  دل دستش لرزید  سیب دندان زده از دست دل افتاد […]

سیب

دخترک خندید و پسرک ماتش برد! که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده باغبان از پی او تند دوید به خیالش می خواست، حرمت باغچه و دختر کم سالش را از پسر پس گیرد ! غضب آلود به او غیظی کرد ! این وسط من بودم، سیب دندان زده ای که […]

ُسیب

من به تو خندیدم  چون که میدانستم  تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی  پدرم از پی تو تند دوید  و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه  پدر پیر من است  من به تو خندیدم  تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم  بغض چشمان تو لیک  لرزه انداخت […]

سیب

تو به من خندیدی و نمیدانستی  من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم  باغبان از پی من تند دوید  سیب را دست تو دید  غضب آلود به من کرد نگاه  سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک  و تو رفتی و هنوز،  سالهاست که در گوش من آرام آرام  خش […]

آرزو

كاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتاد به سرا پای تو لب می سودم كاش چون نای شبان می خواندم بنوای دل دیوانه تو خفته بر هودج مواج نسیم میگذشتم ز در خانه تو كاش چون پرتو خورشید بهار سحر از پنجره می تابیدم

ارغوان

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من  آسمان تو چه رنگ است امروز؟ آفتابي ست هوا؟ يا گرفته است هنوز ؟ من در اين گوشه كه از دنيا بيرون است  آفتابي به سرم نيست  از بهاران خبرم نيست آنچه مي بينم ديوار است آه اين سخت سياه آن چنان نزديك است  كه چو بر مي كشم […]