روشنان چشمهایت کو؟

روشنان چشمهایت کو؟ زن شیرین من! تا بیفروزی چراغی در شب سنگین من می شوم بیدار و می بینم کنارم  نیستی حسرتت سر می گذارد ، بی تو بر بالین من خود نه توجیه من از حُسنی به تنهایی که نیست ، جز تو از عشق و امید و آرزو ، تبیین من رنج ، […]

با خشونت هرگز

سخت آشفته و غمگین بودم به خودم می گفتم:  بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند،  درس ومشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند… خط کشی آوردم، درهوا چرخاندم… چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید مشق ها را […]

رمیده

نمی دانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پر سوز ز جمع آشنایان میگریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگیها به بیمار دل خود می دهم گوش گریزانم از این مردم که […]

روزی که کمترین سرود بوسه است

روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود                               بوسه است و هر انسان             برای هر انسان                                 برادری است

و بعد از رفتنت

شبی از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهايت دعا كردم پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي ابي احساس تو را از بين گلهايي كه در تنهايي ام روييد جدا كردم. و تو در پاسخ ابي […]