روشنان چشمهایت کو؟
روشنان چشمهایت کو؟ زن شیرین من! تا بیفروزی چراغی در شب سنگین من می شوم بیدار و می بینم کنارم نیستی حسرتت سر می گذارد ، بی تو بر بالین من خود نه توجیه من از حُسنی به تنهایی که نیست ، جز تو از عشق و امید و آرزو ، تبیین من رنج ، […]