مرغ آمین

مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده رفته تا آنسوی این بیداد خانه باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه. نوبت روز گشایش را در پی چاره بمانده. می شناسد آن نهان بین نهانان ( گوش پنهان جهان دردمند ما) جور دیده مردمان را. با صدای هر دم آمین گفتنش، آن […]

قاصد روزان ابری داروگ

خشک آمد کِشتگاه من در جوار کـِشت همسایه گرچه می‌گویند : « می‌گریند روی ساحل ِ نزدیک سوگواران در میان سوگواران. » قاصد ِ روزان ِ ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟ بر بساطی که بساطی نیست در درون کومه‌ی تاریک من که ذره‌ای با آن نشاطی نیست و جدار دنده‌های نی به دیوار اطاقم دارد […]