نیما یوشیج

ياد بعضي نفرات روشنَم مي دارد قوّتم مي بخشد ره مي اندازد و اجاقِ كهنِ سردِ سَرايم گرم مي آيد از گرميِ عالي دَمِشان. نام بعضي نفرات رزقِ روحم شده است. وقت هر دلتنگي سويشان دارم دست جرأتم مي بخشد روشنم مي دارد “نیما یوشیج”

مرغ آمین

مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده رفته تا آنسوی این بیداد خانه باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه. نوبت روز گشایش را در پی چاره بمانده. می شناسد آن نهان بین نهانان ( گوش پنهان جهان دردمند ما) جور دیده مردمان را. با صدای هر دم آمین گفتنش، آن […]

قاصد روزان ابری داروگ

خشک آمد کِشتگاه من در جوار کـِشت همسایه گرچه می‌گویند : « می‌گریند روی ساحل ِ نزدیک سوگواران در میان سوگواران. » قاصد ِ روزان ِ ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟ بر بساطی که بساطی نیست در درون کومه‌ی تاریک من که ذره‌ای با آن نشاطی نیست و جدار دنده‌های نی به دیوار اطاقم دارد […]