فروغ فرخزاد

“به بهانه زادروز فروغ عزیز”
  من از کجا می آیم ؟ من از کجا می آیم ؟ که اینچنین به بوی شب آغشته ام ؟ هنوز خاک مزارش تازه ست مزار آن دو دست سبز جوان را می گویم … چه مهربان بودی ای یار ، ای یگانه ترین یار چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی چه مهربان بودی وقتی که پلک های آیینه را می بستی و چلچراغ ها را از ساقه های سیمی می چیدی و در سیاهی ظالم مرا بسوی چراگاه عشق می بردی تا آن بخار گیج که دنباله ی حریق عطش بود بر چمن خواب می نشست .

سایه ها

شب به روی جاده نمناک سایه های ما ز ما گوئی گریزانند دور از ما در نشیب راه در غبار شوم مهتابی که می لغزد سرد و سنگین بر فراز شاخه های تاک سوی یگدیگر بنرمی پیش می رانند شب به روی جاده نمناک در سکوت خاک عطرآگین ناشکیبا گه به یکدیگر می آویزند سایه […]

سیب

او به تو خندید و تو نمیدانستی  این که او می داند  تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی  از پی ات تند دویدم  سیب را دست دخترکم من دیدم  غضبآلود من نگاهت کردم  بر دلت بغض دوید  بغض چشمت را دید  دل دستش لرزید  سیب دندان زده از دست دل افتاد […]

سیب

دخترک خندید و پسرک ماتش برد! که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده باغبان از پی او تند دوید به خیالش می خواست، حرمت باغچه و دختر کم سالش را از پسر پس گیرد ! غضب آلود به او غیظی کرد ! این وسط من بودم، سیب دندان زده ای که […]

ُسیب

من به تو خندیدم  چون که میدانستم  تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی  پدرم از پی تو تند دوید  و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه  پدر پیر من است  من به تو خندیدم  تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم  بغض چشمان تو لیک  لرزه انداخت […]

سیب

تو به من خندیدی و نمیدانستی  من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم  باغبان از پی من تند دوید  سیب را دست تو دید  غضب آلود به من کرد نگاه  سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک  و تو رفتی و هنوز،  سالهاست که در گوش من آرام آرام  خش […]

آرزو

كاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتاد به سرا پای تو لب می سودم كاش چون نای شبان می خواندم بنوای دل دیوانه تو خفته بر هودج مواج نسیم میگذشتم ز در خانه تو كاش چون پرتو خورشید بهار سحر از پنجره می تابیدم

پرواز را بخاطر بسپار

دلم گرفته است  دلم گرفته است  به ایوان میروم و انگشتانم را  بر پوست کشیده ی شب می کشم  چراغ های رابطه تاریکند  چراغ های رابطه تاریکند  کسی مرا به آفتاب   معرفی نخواهد کرد  کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد  پرواز را بخاطر بسپار  پرنده مردنی ست