سایه ها

شب به روی جاده نمناک سایه های ما ز ما گوئی گریزانند دور از ما در نشیب راه در غبار شوم مهتابی که می لغزد سرد و سنگین بر فراز شاخه های تاک سوی یگدیگر بنرمی پیش می رانند شب به روی جاده نمناک در سکوت خاک عطرآگین ناشکیبا گه به یکدیگر می آویزند سایه […]

رمیده

نمی دانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پر سوز ز جمع آشنایان میگریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگیها به بیمار دل خود می دهم گوش گریزانم از این مردم که […]