ساده از دست ندادم دل پرمشغله راتا تو پرسیدی و مجبور شدم مساله را…!من “برادر” شده بودم و “برادر” بایدوقت دیدار، رعایت بكند “فاصله” رادهه ی شصتی دیوانه ی یكبار عاشقخواست تا خرج كند این كوپن باطله راعشق! آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگدانه انداخت و از شرم ندیدم تله راو تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندمبا تو برگشتم و مجبور شدم قافله را…!عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاستخواستم باز كنم با تو سر این گله را
عبدالجبار کاکایی
One thought on “عبدالجبار کاکایی”
سلام به امید سلامت و بهروزی شاعر ارجمندمان حضرت عبدالجبار،و همچنین سلامتی خانواده محترم ایشان.
من همکلاسی شما هستم.
شاید مدیر وبلاگ امیرحسین عزیز باشد.از خوانندگان همیشگی شعر آقای کاکایی هستم شخصیتی به معنای کامل شاعر و افتخار عرصه هنر ای عصر.
سلام به امید سلامت و بهروزی شاعر ارجمندمان حضرت عبدالجبار،و همچنین سلامتی خانواده محترم ایشان.
من همکلاسی شما هستم.
شاید مدیر وبلاگ امیرحسین عزیز باشد.از خوانندگان همیشگی شعر آقای کاکایی هستم شخصیتی به معنای کامل شاعر و افتخار عرصه هنر ای عصر.
ارادتمند شعبانعلی یازرلو.